سروده مهـــــــــر وطن

ساخت وبلاگ
  سروده گریه پنهانایستاده بودم کنار دریاخورشیدِ غروب بسان اناری سرخبا کلاهک های بی شمار نارنجی یشدر افق  پنهان شد  هیچ چیز نخواستم من !مگر دستمال ابریشمی  مادرمتا گریه هایم را پنهان کنمماهشهر ع-رکتاب شهادت نامه اسپانیاشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۱ با کتاب شهادت نامه اسپانیا یا گفت و گو با مرگ اثر آرتور کوستلر نویسنده مبارز اهل مجار گذراندم .کوستلر می نویسد هر کسی حق دارد که هر وقت لازم بداند آبرومندانه از این جهان برود..وی در سال ۱۹۳۷ مثل اکثر روشنفکران آزادیخواه در جنگ داخلی اسپانیا شرکت کرد ،اما بوسیله ارتش فاشیست  فرانکو دیکتاتور اسپانیا دستگیر شد و چندین ماه در زندان انفرادی گذراند او در طی مدت زندان شاهد اعدام خیلی از هم بندان  بود و خود نیز انتظار اعدام را می کشید .کتاب گفتگو با مرگ شرح این تجربه دردناک در زندان ژنرال فرانکو ست که تحت عنوان شهادت نامه اسپانیا منتشر گردیده است  .نویسنده اولین اتفاقات را از ورود به سلول انفرادی تا اولین بازجو که بسراغش می‌آید تا اولین باری که از دربان سلول درخواست چیزی می کند بصورتی ساده شرح می دهد و نتیجه می گیرد آدمی همواره  بصورتی غیر مترقبه  رنج های اولین بار را می کشد..جنگ داخلی اسپانیا و مقابله نیروهای خیر و شر یکی از شگفت انگیز ترین وقایع تاریخ قرن بیستم است که منجر به یک سرکوب جهانی از جانب فاشیست ها بر علیه روشنفکرانی شد  که از سراسر جهان برای کمک به آزادی مردم اسپانیا از دست دیکتاتور آن کشور یعنی ژنرال فرانکو راهی اسپانیا شده بودند .شرح ماجرهای جنگ پارتیزانی و دستگیری و زندان از جانب نویسنده دقیق است وی در آخر کتاب تاکید می کند  جنگ ها فقط ده درصدشان عملیات جنگی ست و مابقی فقط رنج ا سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 1:37

سروده ای ایرانفریاد که می زنی گلویت را می بوسم ای ایران! این صدای فرو خورده ناشی از قلب شکسته ای ست که عاشق شادی بود علیرغم اندوه بسیار سرکوب چراغ و آیینه و دیدار کسی نیز ما را هدایت نکرد مگر چشم های ما که دیدند قلب های ما که عاشق شدند و الفبای ما آزادی بود در کوچه پس کوچه های عزادارماهشهر ع-ر در باره کتاب ظلمت در نیمروز  امروز یکشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۱ بود جایی در کتاب ظلمت در نیمروز اثر آرتور کوستلر می خواندم که نسل امروز تاریخ را واضح تر می خواند و پرسش گری بیشتری نسبت به گذشته نسل خویش دارد .ما می دانیم که تاریخ برای فضیلت و ارزش های اخلاقی منزلتی قائل نیست .چنانکه  جنایت ها و مکافات ها را نمی شود در پستوی زمان های  از دست رفته پنهان کرد.هر خطایی که حاکمان می کنند عواقب خود را دارد که دامن نسل های بعدی را می گیرد جدا از شرایط فعلی .لذا هر فکر غلتی که دنبال می کنند جنایتی ست که در حق نسل های امروز و آینده مرتکب می شوند.در نتیجه کسانی که با  افکار غلط خود باعث فلاکت اجتماعی شده اند را باید همان گونه مجازات کرد که دیگر جنایتکاران  بر علیه بشریت را مجازات می کنند .کتاب ظلمت در نیمروز اثر آرتور کوستلر داستان شخصیتی انقلابی به نام روباشف است او که زمانی در هسته قدرت یک نظام انقلابی حضور داشته حالا به زندان افتاده و در پیشگاه قاضی به گناه های ناکرده خود به ساحت انقلاب و شخص حاکم  اعتراف می کند و در دادگاه‌های فرمایشی به جوخه اعدام سپرده می شود . بخش بزرگی از ماجرای کتاب ظلمت در نیمروز اثر آرتور کوستلر در زندان می گذرد آنجا که روباشف با وجدان خود سخن می گوید و تجربه های تلخ و سیاه شکل گیری و به فعل نشستن ستم های انقلابی گری را به نقد و طنز می کشد زی سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 1:37

لاک‌پشت های گالاپاگوس!چرا از چهارشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۱ اینقدر بدت میاد بابا آخر هفته ست گفتم خودت می دانی از آخر هفته ها خسته ام خسته ،انگار دری از درهای جهنم موعود به  رویم گشوده می گردد و بعلاوه از ستم زمانه مثل هر بنی بشری  بیزارم . اما چه کنم که نفس اماره ام دست از شوخی بر نمی دارد.باید برخیزم دو سه تا فلافل گذاشتم روی گاز برای شامم اما از بسکه ذوق زده ام از قار و قار کلاغ های پیر فراموش کردم بلند شم و گاز را خاموش کنم همین طور سوخته سوخته شدند عینهو دل من ! اما باز هم می شود خورد من  کلا در پوست کلفتی شهره عام و خاص هستم  و از  رو نمی رم .میدونی  در شرایط  عجیبی  بسر می برم و  با هیچ مهارتی مشکل ندارم که اختصاصی بنی بشر است    از چاپلوسی و دله دزدی بگیر و بیا تا اقوام دیر حضم یاجوج و ماجوج که دارند زیر یه سقف نقطه چین برویتان،گل میگن و گل می شنون! ستاره گفت کی خبر داره  گفتم جدی نگیر هیچکی نمی دونه .تازه بعد از عمری حالا به ابن نتیجه رسیده ام که هیچ کس نمی داند هدف اینا از این کارها چیه و حتی خودشون هم در جریان کار خودشون نیستند و بدتر از این نمی شود برای آینده هدفی رقم زد .ستاره که خیلی دور است با یه پشه هم که دور سرت ویز ویز می کنه  نباید هم داستان شد یعنی شلم شورابا تر از این ممکن نیست وقتی بعد از سالها نمی دونی هدف از این همه عزا و عروسی چیه به خودت می گی چقدر موضوع هست برای نوشتن تا می توانی مثل همه توله های دنیا از سگ و سوتک  تا سوسک  شلوغ کن حتی شده زیر آفتاب داغ تابستان و روزگار دفع فاضلاب های بیشمار بر رخسار دریا و خورشید بنویس دریغا توله های مزاحم!می شنوی قطار تاریخ بی هدف سوت می‌زند سروده مهـــــــــر وطن...
ما را در سایت سروده مهـــــــــر وطن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3alibahar7 بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 12 مهر 1401 ساعت: 1:37